beast prence

 0    34 フィッシュ    guest2739449
印刷 遊びます 自分をチェック
 
質問 答え
King Minos was very sick. His condition was getting worse.
学び始める
شاه مینوس خیلی بیمار بود. حالش بدتر می شد.
He had three sons. He loved them all.
学び始める
او سه پسر داشت. او همه آنها را دوست داشت.
He had to announce who would become king.
学び始める
او باید اعلام می کرد که چه کسی پادشاه می شود.
Two of the princes stood waiting outside the king’s room
学び始める
دو تا از شاهزادگان بیرون اتاق پادشاه منتظر ایستاده بودند
Theseus was the oldest and strongest.
学び始める
تسئوس قدیمی ترین و قوی ترین بود.
He thought his father would make him king
学び始める
او فکر می کرد پدرش او را پادشاه می کند
Pelias, the second son, thought differently.
学び始める
پلیاس، پسر دوم، متفاوت فکر می کرد.
He was an expert with weapons.
学び始める
او متخصص اسلحه بود.
He thought the king would choose him.
学び始める
او فکر می کرد که پادشاه او را انتخاب خواهد کرد.
I’ll let you contribute to the defense of our country
学び始める
من به شما اجازه می دهم در دفاع از کشور ما مشارکت کنید
You can lead the army.”
学び始める
شما می توانید ارتش را رهبری کنید.»
Father knows I’m famous for my sword skills. He’ll make me king.”
学び始める
پدر می داند که من به مهارت های شمشیر زدنم معروف هستم. او مرا پادشاه خواهد کرد.»
“The kingdom is mine!” Pelias claimed.
学び始める
"پادشاهی مال من است!" پلیاس مدعی شد.
Father will give it to me—or I’ll use force to take it
学び始める
پدر آن را به من خواهد داد - یا من از زور استفاده خواهم کرد تا آن را بگیرم
Theseus made a sudden move to take out his sword
学び始める
تسئوس حرکتی ناگهانی انجام داد تا شمشیر خود را بیرون بیاورد
“Beating me will be a challenge,
学び始める
کتک زدن من یک چالش خواهد بود،
Fight me now. The winner gets the kingdom!”
学び始める
حالا با من دعوا کن برنده پادشاهی می شود!»
King Minos could hear his sons fighting.
学び始める
شاه مینوس صدای دعوای پسرانش را می شنید.
The youngest son, Jason, stood beside him.
学び始める
کوچکترین پسر، جیسون، در کنار او ایستاد.
He sensed his father’s sadness.
学び始める
غم پدرش را حس کرد.
The king laid his hand flat on Jason’s arm
学び始める
پادشاه دستش را روی بازوی جیسون گذاشت
“Your brothers fight too much,”
学び始める
"برادران شما زیاد دعوا می کنند"
the king told him. “I must protect my kingdom from all harm.
学び始める
پادشاه به او گفت "من باید پادشاهی خود را از هر آسیبی محافظت کنم.
They’ll divide it between them.
学び始める
آنها آن را بین خود تقسیم می کنند.
The people won’t know what to do.
学び始める
مردم نمی دانند چه کنند.
. I can’t allow either of them to be king.
学び始める
. من نمی توانم اجازه دهم که هیچ کدام از آنها پادشاه شوند.
Therefore, I’m making you king.
学び始める
بنابراین، من تو را پادشاه می کنم.
Your kindness has always made you special.
学び始める
مهربانی شما همیشه شما را خاص کرده است.
It’s the difference between you and your brothers.
学び始める
این تفاوت بین شما و برادرانتان است.
You can bring peace. They can’t.”
学び始める
شما می توانید صلح را به ارمغان بیاورید. آنها نمی توانند.»
Then the king died. Theseus and Pelias heard that their youngest brother was king
学び始める
سپس شاه مرد. تسئوس و پلیاس شنیدند که کوچکترین برادرشان پادشاه است
They realized that their fighting was wrong
学び始める
آنها متوجه شدند که درگیری آنها اشتباه بوده است
It had kept them from saying goodbye to their father.
学び始める
آنها را از خداحافظی با پدرشان باز داشت.
They agreed to have Jason as their king. He was the best choice.
学び始める
آنها موافقت کردند که جیسون را به عنوان پادشاه خود داشته باشند. او بهترین انتخاب بود.

コメントを投稿するにはログインする必要があります。